مطواحلغتنامه دهخدامطواح . [ م ِطْ ] (ع اِ) چوبدستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).عصا و چوب دستی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطوعهفرهنگ انتشارات معین(مُ طَ وَّ عَ) [ ع . مطوعة ] (اِ.) یا «غازیان » مردمی بودند که در شهرها داوطلبانه برای جهاد با کفار جمع می شدند و لشکری تشکیل می دادند که سالاری مخصوص داشت . ای
مطواةدیکشنری عربی به فارسیچاقوي بزرگ جيبي , قلمتراش , با چاقو بريدن , بدنبال , تا شو , بازو بسته شونده , شيرجه رفتن , چاقوي کوچک جيبي
مؤاحنةلغتنامه دهخدامؤاحنة. [ م ُ آ ح َ ن َ ] (ع مص ) دشمنی کردن با هم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). با یکدیگر کینه داشتن . (تاج المصادر بیهقی ).
مطاحنلغتنامه دهخدامطاحن . [ م َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مَطحَنَة. (اقرب الموارد) (المنجد). ج ِ مطحان . (ناظم الاطباء). و رجوع به مطحنة و مطحان شود.
مطاوحةلغتنامه دهخدامطاوحة. [ م ُ وَ ح َ ] (ع مص ) همدیگر را انداختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
چوبدستیلغتنامه دهخداچوبدستی . [ دَ] (اِ مرکب ) چوبدست . عصا. (دهار) (ناظم الاطباء). ازربه . باهو. تکا. رمیر. سلاح . عر زحلة. قریة. قصید. قصیده . قناة. کواز. تیخه . (منتهی الارب ).