مطمئنفرهنگ مترادف و متضادآرام، آسودهخاطر، ایمن، خاطرجمع، دلگرم، زاهل، قانع، معتمد، موثق، قابل اطمینان، موثوق، واثق ≠ نامطمئن
مطمئندیکشنری فارسی به انگلیسیassured, confident, definite, sound, positive, safe, secure, sure, tried
مطمئنلغتنامه دهخدامطمئن . [ م ُ م َ ءِن ن ] (ع ص ) آرامنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ساکن . (اقرب الموارد) (محیط المحیط). آرمیده و سکون گیرنده : من کفرباﷲ من بعد ایمانه ال
مطمئنلغتنامه دهخدامطمئن .[ م ُ م َ ءِ / م ُ م َ ءِن ن ] (ع ص ) مأخوذ از تازی ، آرام و آسوده و راحت و راضی و خشنود و محفوظ و امن . (ناظم الاطباء). ایمن . خاطرجمع. استوار. بی گمان
مُطْمَئِنٌّفرهنگ واژگان قرآناطمینان یافته (کلمه طمانينة و اطمينان به معناي سکون و آرامش نفس بعد از ناراحتي و اضطراب است ، و اين استعمال ريشه از اينجا گرفته که ميگويند : اطمانت الارض يعني ز
sureدیکشنری انگلیسی به فارسیمطمئن، یقین، قطعی، مسلم، خاطر جمع، استوار، متقاعد، پشت گرم، از روی یقین، محقق، راسخ یقینا