مطللغتنامه دهخدامطل . [ م ُ طَل ل ] (ع ص ) خون رایگان رفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باران رسیده (زمین ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مطللغتنامه دهخدامطل . [ م َ ] (ع مص ) دیر داشتن وام و دین را و درنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مدافعت کردن وام . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دیر گزاردن وام را
مطللغتنامه دهخدامطل . [ م ُ ] (ع اِ) مهلت . (ناظم الاطباء). || آب اندک که از خیک چکد یا ریزد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُطلَة شود.
مطللغتنامه دهخدامطل . [ م ُ طِل ل ] (ع ص ) امر مطل ؛ کار غیرمستقل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاری که مسفر (پیدا و نمایان ) نباشد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). در ت
متلفرهنگ مترادف و متضاد۱. داستان، افسانه ۲. مثلسایر ۳. سخن غیرجدی ۴. قصه عامیانه ۵. حرف مفت، مزخرف، لیچار، سخن بیربط ۶. لطیفه
متللغتنامه دهخدامتل . [ م ُ ت ِل ل ] (ع ص ) کسی که می بندد و یا میکشد از دست . || آن که سبب میشود چکیدن را و میچکاند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
عميقدیکشنری عربی به فارسیمطلبي را رساندن , معني دادن , گفتن , محرم ساختن , صميمي , محرم , خودماني , عميق , ژرف
حکم مطلقدیکشنری عربی به فارسیمطلق گرايي , حکومت مطلقه , اعتقاد به قادر علي الا طلا ق (خدا) , طريقه مطلقه , سيستم سلطنت استبدادي
مطلقدیکشنری عربی به فارسیمطلق , غير مشروط , مستقل , استبدادي , خودراي , کامل , قطعي , خالص , ازاد از قيود فکري , غير مقيد , مجرد , دايره نامحدود