مطعوملغتنامه دهخدامطعوم . [ م َ ] (ع ص ، اِ) آنچه که چشند و خورند. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). هر چیز قابل خوردن . (ناظم الاطباء). طعام . مقابل مشروب . ج ، مطعومات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اختیار مطعوم بر مطعوم نتیجه ٔ حرص جاهلان باشد. (مرزبان نامه ص <span
متهوملغتنامه دهخدامتهوم . [ م ُ ت َ هََ وْوِ ] (ع ص ) آن که سر فرودافکند و جنباند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد خواب آلوده ٔ سر فرودافکننده ٔ جنبان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهوم شود.
مطحوملغتنامه دهخدامطحوم . [م َ ] (ع ص ) پر هر چه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).هر چیز پر. (ناظم الاطباء). مملو. (اقرب الموارد).
متوحملغتنامه دهخدامتوحم . [ م ُ ت َ وَح ْ ح ِ ] (ع ص ) ستور گرم شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متوهملغتنامه دهخدامتوهم . [ م ُ ت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص ) گمان برنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندیشنده و گمان برنده و خیال کننده . || ترسیده و ترسناک . (ناظم الاطباء).
متهاملغتنامه دهخدامتهام . [ م ِ ] (ع ص ) آنکه در تهامه آیدو رود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بسیار آمد و شد کننده در تهامه . (ناظم الاطباء).
مطعوماتلغتنامه دهخدامطعومات . [ م َ ] (ع اِ)خوردنیها و طعامها. ج ِ مطعوم . (غیاث ) (آنندراج ). خوردنیها. (ناظم الاطباء) : از بغداد هر چه بدان احتیاج خواست داشت از مطعومات و ملبوسات و مشروبات تا آب و بقول و توابل ... ترتیب کرده . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). و رجوع به ماده ٔ ق
التذاذلغتنامه دهخداالتذاذ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مزه یافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). لذت و مزه یافتن . (غیاث اللغات ) : بحاسه ٔ ذوق به انواع مطعوم و مشروب التذاذ میکند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
مایدهلغتنامه دهخدامایده . [ ی ِ دَ / دِ ] (از ع ، اِ) مائده . خوان . سفره : چون از انشاد این قصیده فراغ حاصل آمد مایده نهادند مزین به اصناف مطعوم ... (تاریخ بیهق ص 161).کشیده مایده یک میل در میل <br
بدپسندلغتنامه دهخدابدپسند. [ ب َ پ َ س َ ] (نف مرکب ) کسی که برای کسی بدی پسندد و نیکویی نخواهد. (انجمن آرا) (آنندراج ). که بدها پسندد. (یادداشت مؤلف ) : وگرنه شود بوم ما کندمندز اسفندیار آن یل بد پسند. فردوسی .بدپسند آمدست خوی کنیز
مفارشلغتنامه دهخدامفارش . [ م َ رِ ] (ع اِ) گستردنیها، و واحد آن مَفرَش است . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ج ِ مَفرَش . (ناظم الاطباء) : و از مفارش و آلات و امتعه و مطعوم و مشروب و مرکوب چندان بدان شهر کشیدند که روزگار دست تباهی به آن نرساند. (مرزبان نامه ). و رجوع به
بواردلغتنامه دهخدابوارد. [ ب َ رِ ] (اِ) ترشی باشد که در برابر شیرینی است . (برهان ). ترشی و حموضت و تیزی . (ناظم الاطباء) : باب چهارم از بخش نخستین از جزو دوم از گفتار سیوم از کتاب سیوم اندر شناختن منفعت و مضرت بوارد کامه ها و آچالها [آچارها] و آنچه بدین ماند و دفعمضرت
مطعوماتلغتنامه دهخدامطعومات . [ م َ ] (ع اِ)خوردنیها و طعامها. ج ِ مطعوم . (غیاث ) (آنندراج ). خوردنیها. (ناظم الاطباء) : از بغداد هر چه بدان احتیاج خواست داشت از مطعومات و ملبوسات و مشروبات تا آب و بقول و توابل ... ترتیب کرده . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). و رجوع به ماده ٔ ق