مثرودلغتنامه دهخدامثرود. [ م َ ] (ع اِ) ثرید. (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد). ترید. (ناظم الاطباء). اشکنه . ثریده . اُثرُدان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ص ) ثوب مثرود؛ جامه ٔ در رنگ غوطه داده . (از منتهی الارب ). جامه ٔ غوطه ور در رنگ . || مردمجروح از معرکه برداشته شده . (نا
مطرودلغتنامه دهخدامطرود. [ م َ ] (ع ص ) رانده و دور کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رانده شده . (غیاث ). رانده شده . دور کرده شده . مردود شده . (ناظم الاطباء). رانده . رانده شده . دور کرده شده . طرید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر که آخِربین تر او مسعودتر<b
مطرودلغتنامه دهخدامطرود. [ م َ ] (ع ص ) رانده و دور کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رانده شده . (غیاث ). رانده شده . دور کرده شده . مردود شده . (ناظم الاطباء). رانده . رانده شده . دور کرده شده . طرید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر که آخِربین تر او مسعودتر<b
مطرودلغتنامه دهخدامطرود. [ م َ ] (ع ص ) رانده و دور کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رانده شده . (غیاث ). رانده شده . دور کرده شده . مردود شده . (ناظم الاطباء). رانده . رانده شده . دور کرده شده . طرید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر که آخِربین تر او مسعودتر<b