طرد کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن ۲. تبعید کردن، نفیبلد کردن ۳. کنار گذاشتن
اطرادلغتنامه دهخدااطراد. [ اِ] (ع مص ) دور کردن فرمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مطرود کردن کسی را. (از اقرب الموارد). راندن . (غیاث از صراح و منتخب ). براندن چیزی ف
راندنلغتنامه دهخداراندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بد
منحطدیکشنری عربی به فارسیپست , فرومايه , سرافکنده , مطرود , روي برتافتن , خوار , پست کردن , کوچک کردن , تحقيرکردن