مطرقلغتنامه دهخدامطرق . [ م ُ طَرْ رِ ] (ع ص ) آن زن که کودکش به دشوار بیرون آید. (مهذب الاسماء). ناقة مطرق ؛ ماده شتری که دشوار زاید و کذا امراءة مطرق . (ناظم الاطباء). امراءة
مطرقلغتنامه دهخدامطرق . [ م ِ رَ ] (ع اِ) چوبی که بدان پشم زنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چوبی که بدان پشم یاپنبه زنند. (ناظم الاطباء). چوب پنبه زن . (مهذب الاسماء). چوبی که ب
مطرقلغتنامه دهخدامطرق . [ م ُ رِ ] (ع ص ) مرد فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن که سست چشم باشد در خلقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از
مطرقةدیکشنری عربی به فارسیچکش , پتک , چخماق , استخوان چکشي , چکش زدن , کوبيدن , سخت کوشيدن , ضربت زدن , گرز , کلوخ کوب , چوگان , زدن
مطرقهلغتنامه دهخدامطرقه . [ م ُ رَ ق َ / م ُ طَرْ رَ ق َ ] (ع ص ) سپر توبرتو ساخته شده ، مانند نعل مطرقه که توبرتو دوخته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از مح
مطرقهلغتنامه دهخدامطرقه . [ م ِ رَ ق َ ] (ع اِ) خایسک آهنگران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پتک و چکش آهنگران که به هندی هتورا و گهن گویند. (غیاث ). خایسک . (مهذب الاسماء) (لغت نا
مطرقهلغتنامه دهخدامطرقه . [ م ِ رَ ق َ ] (ع اِ) خایسک آهنگران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پتک و چکش آهنگران که به هندی هتورا و گهن گویند. (غیاث ). خایسک . (مهذب الاسماء) (لغت نا
مطرقیلغتنامه دهخدامطرقی . [ م ِ رَ ] (ص نسبی ) چون مطرق . منسوب به مطرق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || در طب ، قسمی از نبض . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).