مطرزلغتنامه دهخدامطرز. [ م ُ طَرْ رِ ] (اِخ ) ابوعمرو مطرز، محمدبن عبدالواحدبن ابی هاشم . از ائمه لغت و علماء نحو است . اصلا از مردم ابیورد خراسان بود از این جهت او را در نسبت «باوردی » نویسند چه ابیورد را «باورد» نیز مینامند. در دارالسلام بغداد مقام داشت . در کسب هنر شیخ ابوالعباس تغلب نحوی
مطرزلغتنامه دهخدامطرز. [ م ُ طَرْ رِ ] (اِخ ) قاسم بن زکریابن یحیی بغدادی مکنی به ابوبکر و معروف به مطرز (220 - 305 هَ . ق .) از حفاظ حدیث و مردی ثقة و بسیار حدیث بود. وی در بغداد درگذشته است . (از الاعلام زرکلی ج <span class
مطرزلغتنامه دهخدامطرز. [ م ُ طَرْ رِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن محمد سلمی مکنی به ابوعبداﷲ مطرز. وی مردی نحوی مقری و از اهل دمشق و اشعری مذهب بود. او راست مقدمه ٔ مطرزیه در نحو. (الاعلام زرکلی ج 7 ص 162).
مطرزلغتنامه دهخدامطرز. [ م ُ طَرْ رِ ] (ع ص ) علم گر. نگارساز. (منتهی الارب ). آنکه جامه را علم کند. (مهذب الاسماء). علم گر. (دهار). آن که جامه با طراز و نگار میسازد. (ناظم الاطباء). علم نگار. نگارساز. آنکه جامه را نگار کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هوا روی زم
مطرزلغتنامه دهخدامطرز. [ م ُ طَرْ رَ ] (ع ص ) جامه ٔ با علم و نگار. (منتهی الارب ). جامه ٔ منقش . (دهار). جامه ٔ با طراز و نگار. (ناظم الاطباء). || زینت داده شده و طراز کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). نگارین کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ور بیابم آب در فکر آت
مترزلغتنامه دهخدامترز. [ م ُ رِ ] (ع ص ) دوندگی که سخت کند گوشت اسب را. (آنندراج ). هر چیز که صلب و سخت کند مانند دوندگی که گوشت اسب را سخت می کند. (ناظم الاطباء). || سخت کننده خمیر را. (آنندراج ). زنی که خمیر سفت و سخت می سازد. (ناظم الاطباء).
مترشلغتنامه دهخدامترش . [ م ُ ت َرْ رَ ] (ص ) مرد ریش تراشیده واین لفظ تراشیده ٔ فارسی زبانان متعرب است از عالم تحرمز و تکشمر. (آنندراج ). مرد ریش تراشنده و این تصرف فارسی زبانان متعرب است که از تراشیدن که کلمه ٔ فارسی است بطور عربی اشتقاق کرده اند. (غیاث ) : امر د
مطرزیلغتنامه دهخدامطرزی . [ م ُ طَرْ / رِ زی ی ] (ص نسبی ) نسبت است مر مطرز را که مربوط به دوخت و دوز اثواب ظریفه و دلربا است . (از الانساب سمعانی ).
مطرزیلغتنامه دهخدامطرزی . [ م ُ طَرْ رِ ] (اِخ ) مکنی به ابوالفتح یا ابوالمظفر، ناصربن ابی المکارم عبدالسیدبن علی المطرزی الخوارزمی متولد رجب سال 538 هَ . ق . در جرجانیه ٔ خوارزم و متوفی در همین شهر در روز سه شنبه 21 جمادی الا
قوامی مطرزیلغتنامه دهخداقوامی مطرزی . [ ق َ ی ِ م ُ طَرْ رَ ] (اِخ ) محمد یا احمد خباز گنجی . ملقب به قوام الدین و مکنی به ابوالفضایل و موصوف به استادالشعراء. از سخنوران نامی قرن ششم هجری و برادر یا عمو یا عموزاده ٔ نظامی گنجوی بود. او راست :ز عکس روی و لب و عارضش برند صفایکی سهیل و دویم زهر
ناصر مطرزیلغتنامه دهخداناصر مطرزی . [ ص ِ رِ م ُ طَرْ رِ ] (اِخ ) ناصربن ابی المکارم عبدالسعیدبن علی ، ملقب به مطرزی و مکنی به ابوالفتح خوارزمی حنفی معتزلی . از علمای فقه و نحو ولغت است . او را خلیفه ٔ زمخشری خوانند چه ، در همان سال وفات زمخشری او متولد شده . وی در رجب سال <span class="hl" dir="ltr
مطرزیلغتنامه دهخدامطرزی . [ م ُ طَرْ / رِ زی ی ] (ص نسبی ) نسبت است مر مطرز را که مربوط به دوخت و دوز اثواب ظریفه و دلربا است . (از الانساب سمعانی ).
مطرزیلغتنامه دهخدامطرزی . [ م ُ طَرْ رِ ] (اِخ ) مکنی به ابوالفتح یا ابوالمظفر، ناصربن ابی المکارم عبدالسیدبن علی المطرزی الخوارزمی متولد رجب سال 538 هَ . ق . در جرجانیه ٔ خوارزم و متوفی در همین شهر در روز سه شنبه 21 جمادی الا