مطردفرهنگ انتشارات معین(مُ طَ رَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) دور کرده شده ، تبعید شده . 2 - کشیده شده (تازیانه ). 3 - (ص .) دراز، طولانی ، مفصل .
مطردفرهنگ انتشارات معین(مُ طَّ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - تاریک و تیره شونده . 2 - پی یکدیگر شونده . 3 - راست روان .
مطردلغتنامه دهخدامطرد. [ م ِ رَ ] (ع اِ) نیزه ٔ کوتاه که بدان وحوش را زنند و صید کنند. (غیاث ) (از اقرب الموارد). نیزه ٔ خرد که بدان شکار کنند. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم ال
مطردةلغتنامه دهخدامطردة. [ م ِ رَ دَ ] (ع اِ) لته پاره ٔ تر، که بدان تنور را پاک کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطردةلغتنامه دهخدامطردة.[ م َ رَ دَ ] (ع اِ) میانه ٔ راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سبب راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از
مطردةلغتنامه دهخدامطردة. [ م ِ رَ دَ ] (ع اِ) لته پاره ٔ تر، که بدان تنور را پاک کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطردةلغتنامه دهخدامطردة.[ م َ رَ دَ ] (ع اِ) میانه ٔ راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سبب راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از
مکلغتنامه دهخدامک . [ م ُ / م َ ] (اِ) مِطَرد و آن نیزه ٔ کوتاه است که بدان صید کنند. (السامی فی الاسامی ). به معنی زوبین است و آن نیزه ای باشد کوچک که عربان مطرد خوانند. (بره
تعاسیفلغتنامه دهخداتعاسیف . [ ت َ ] (ع اِ) در مصباح آرد: گویا ج ِ تَعساف است . بر وزن تفعال که در ثلاثی مجرد مطرد است . (از اقرب الموارد). یقال : «عسفت الطریق »؛ اذا اسلکته علی غی