مهربانگویش اصفهانی تکیه ای: mehrabun طاری: mehrabun طامه ای: mehrabun طرقی: mehrabun کشه ای: mehrabun نطنزی: mehrabun
مهرباندیکشنری فارسی به عربیالتزام , انساني , جيد , حميد , حنون , خيري , رحيم , لامبالي , لطيف , مترف , محبوب , معتدل , ناضج , ناعم , نوع , ودي , وديع
حجیزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= حجاز: ◻︎ شاهدان میکنَنْد خانهٴ زهد / مطربان میزنند راه حجیز (سعدی۲: ۴۶۱)، شمس حق و دین بتاب بر من و تبریزیان / تا که ز تف تموز سوزد پردۀ حجیز (مولوی۲: ۴۴۳).
نایلغتنامه دهخدانای . (اِ) نیی باشد که مطربان نوازند و به عربی مزمار خوانند. (برهان قاطع). چوبی میان تهی که آن را می نوازند. (آنندراج ). نی که آن را نوازند. (غیاث اللغات ). نی
فنهلغتنامه دهخدافنه . [ ] (اِ) نام نوایی که مطربان زنند. (یادداشت مؤلف ) : بامدادان بر چکک زن ، چاشتگاهان بر شخج نیم روزان بر لبینا، شامگاهان بر فنه .منوچهری .