مطاوعتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اطاعت، پذیرش، پیروی، سازگاری، فرمانبری، مطاوعه کردن، مزاح کردن ۲. فرمان بردن، اطاعت کردن
مطاوعتلغتنامه دهخدامطاوعت . [ م ُ وَ / وِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) فرمانبرداری کردن . (غیاث ). کسی را فرمان بردن . (المصادر زوزنی ) (یادداشت بخط دهخدا). پذیرفتن . موافقت . مؤاتات . پ
مطاوعتفرهنگ انتشارات معین(مُ وِ عَ) [ ع - مطاوعة ] 1 - (مص م .) پذیرفتن ، اطاعت کردن . 2 - (اِمص .) اطاعت ، فرمان برداری ، سازگاری .
مطالعتلغتنامه دهخدامطالعت . [ م ُ ل َ / ل ِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) مطالعة. مطالعه . خواندن : من در مطالعت این کتاب تاریخ از فقیه بوحنیفه ٔ اسکافی درخواستم تا قصیده ای گفت . (تاریخ ب
مطاوعلغتنامه دهخدامطاوع . [ م ُ وِ ] (ع ص ) فرمانبرداری کننده . (غیاث ) (آنندراج ). فرمانبردار و مطیع. (ناظم الاطباء) : طریق آن است که کافه ٔ ممالیک و امراء و معارف حضرت و عامه ٔ
مطاوعةلغتنامه دهخدامطاوعة. [ م ُ وَ ع َ ] (ع مص ) فرمانبرداری کردن و سازواری نمودن با دیگری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کسی را فرمان بردن . (تاج المصادر بیهقی )
تفعللغتنامه دهخداتفعل . [ ت َ ف َع ْ ع ُ ] (ع مص ) یکی از اوزان ابواب ثلاثی مزیدفیه و معنی آن بیشتر بر مطاوعت و قبول فعل است . و رجوع به نشوء اللغة ص 15 شود.
مؤاتاةلغتنامه دهخدامؤاتاة. [ م ُ آ ] (ع مص ) مؤاتات . موافقت کردن با کسی در کاری . (منتهی الارب ). || مطاوعت وپیروی کردن . (از المنجد). و رجوع به مؤاتات شود.
پذیرفتنفرهنگ مترادف و متضاداجابت کردن، اعتراف کردن، اقرار کردن، تایید کردن، تصدیق کردن، تقبل، قبول کردن، مطاوعت ≠ رد کردن