مزمورلغتنامه دهخدامزمور. [ م َ ] (ع اِ) آنچه از کتاب زبور می سرایند و انواع دعا. مزمار. ج ، مزامیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نای و سرود. (آنندراج ) (ناظم
مفوضيةدیکشنری عربی به فارسیماموريت , تصدي , حق العمل , فرمان , حکم , هيلت , مامورين , کميسيون , انجام , گماشتن , ماموريت دادن , سفارت , نمايندگي , ايلچي گري , وزارت مختار