26 فرهنگ

185 مدخل


مضمحل

mozmahel[l]

نیست‌و‌نابود؛ پراکنده؛ ازمیان‌رفته.

تباه، درهمشکسته، سرکوب، متلاشی، منقرض، منکوب، نابود، ناپدید، نیست