مضطهدلغتنامه دهخدامضطهد. [ م ُ طَ هَِ ] (ع اِ) شیر بیشه . || (ص ) مقهورکننده و چیره شونده و ستم کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مضطهدلغتنامه دهخدامضطهد. [ م ُ طَهََ ] (ع ص ) مقهور و مغلوب و مضطر و مظلوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
اضطهددیکشنری عربی به فارسیذليل کردن , ستم کردن بر , کوفتن , تعدي کردن , درمضيقه قرار دادن , پريشان کردن , ازار کردن , جفا کردن , داءما مزاحم شدن واذيت کردن
مَاهِدُونَفرهنگ واژگان قرآنگسترش دهندگان - مسطح کنندگان (در اصل از کلمه "مهد" به معنی بستري که براي کودک شيرخوار تهيه ميکنند ،می باشد )
مایهدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرمایه ۲. غلیظ ۳. پررنگ ۴. توانگر، ثروتمند ۵. باسواد، بامعلومات ≠ کممایه
ماهدلغتنامه دهخداماهد. [ هَِ ] (ع ص ) گسترنده . (آنندراج ). گستراننده . (ناظم الاطباء) : والارض فرشناها فنعم الماهدون . (قرآن 48/51).
اضطهادلغتنامه دهخدااضطهاد. [ اِ طِ ] (ع مص ) مقهور کردن کسی را. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). قهر کردن و چیره شدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضَهْد. (زوزنی ). رجوع به ضهد
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعد ابوالحسین کاتب . یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 1 ص 129 ببعد) آرد: حمزه در زمره ٔ اهل اصفهان ذکر او آورده و گوید که ابوالحس
شیرلغتنامه دهخداشیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژی
ملهوفلغتنامه دهخداملهوف . [ م َل ْ ] (ع ص ) اندوهگین . (مهذب الاسماء) (غیاث ). حسرت خورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندوهگین از درد یا رفتن مال . (از اقرب المو