مضادلغتنامه دهخدامضاد. [ م ُ ضادد / م ُ ] (از ع ، ص )حریف . خصم و دشمن . معارض و مخالف . (ناظم الاطباء).
مضادلغتنامه دهخدامضاد. [ م ُ ضادد ] (ع ص ) مخالف . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کل مضاد مخالف است ، ولی کل مخالف مضاد نیست . (از اقرب الموارد). حریف و خصم و
مضاد حيويدیکشنری عربی به فارسیپادزي , مانع ايجاد لطمه بزندگي , جلوگيري کننده از صدمه به حيات , مربوط به انتي انتي بيوزيس , ماده اي که از بعضي موجودات ذره بيني بدست ميايد و باعث کشتن ميکربهاي
مضاد للهستاميندیکشنری عربی به فارسیموادي که براي درمان حساسيت بکار رفته و باعث خنثي کردن اثر هيستامين دربافت ها مي شوند
ابوحیانلغتنامه دهخداابوحیان . [ اَ ح َی ْ یا ] (اِخ ) اثیرالدین محمدبن یوسف بن علی غرناطی اندلسی جیانی . یکی از ائمه ٔ لغت عرب . اصلاً بربری است . مولد او در غرناطه به سال 654 هَ .
اداءلغتنامه دهخدااداء. [ اَ ] (ع مص ) اَدا. گذاردن دین و حق وپیام و رسالت و زکوة را. کارسازی کردن . رسانیدن وام و غیره . پرداختن (وام ، امانت و جز آن را). پرداخت . ردّ. تأدیه .
بادیلغتنامه دهخدابادی . (ع ص ) (از «ب دء») آغازکننده ٔ به چیزی . (از منتهی الارب ). آغازکننده . (غیاث ) (آنندراج ). ابتداکننده . آغازنده . پیشدست : گفت آری آنچه کردم اِستم است ل