میسونلغتنامه دهخدامیسون . [ م َ ] (اِخ ) نام دختر بجدل ، مادر یزیدبن معاویةبن ابی سفیان . (از ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف ) (از منتهی الارب ). بنت بجدل الکلبی ، زوجه ٔ معاویه و مادر یزید. (از حبیب السیر چ سنگی ج 2 ص 241) (
میسونلغتنامه دهخدامیسون . [ م َ ] (ع ص ) کودک خوش قامت نیکوروی . (منتهی الارب ، ماده ٔ م ی س ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
میسیونلغتنامه دهخدامیسیون . [ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) هیأت مأمورین . هیئت اعزامی . هیئتی مرکب از چند تن که به منظوری خاص (تبلیغات مذهبی ، امور سیاسی ، فرهنگی و غیره ) به جایی اعزام شوند: میسیون نظامی . || مأموریت . فرستادگی . اعزام . نمایندگی . || مأموریت موقتی و معین از طرف دولت . || مأمور
مسگونلغتنامه دهخدامسگون . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل ، آب آن از تجرود هزارچشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
مصونلغتنامه دهخدامصون . [ م َ ] (ع ص ) مصوون . محفوظ. نگاهداشته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نگاهداشته شده و محفوظ. (از غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نگهداشته . (مهذب الاسماء) (دهار). ایمن . مأمون . محروس . دورداشته از تعرض : عرضی مصون ؛ عرضی دور از تعرض . مقابل عرض مبتذل . (یاددا
تعلیمیلغتنامه دهخداتعلیمی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب است به تعلیم که جمعی از فرقه ٔ معروف به باطنی و اسماعیلی میباشند. اینان قائل به تعلم از امام معصوم هستند. چون که غیرامام را مصون از خطا نمیدانند. (از انساب سمعانی ).- تعلیمیان ؛ اسماعیلیان : و تعلیمیان گویند که طری
پی نهملغتنامه دهخداپی نهم . [ ی ِ ن ُ هَُ ](اِخ ) (ماستائی - فرتی ) پاپ مسیحی از سال 1846 تا سال 1878 م . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: وی 32 سال یعنی بیش از همه ٔ اسلافش حکمرانی نموده است . از
مصونلغتنامه دهخدامصون . [ م َ ] (ع ص ) مصوون . محفوظ. نگاهداشته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نگاهداشته شده و محفوظ. (از غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نگهداشته . (مهذب الاسماء) (دهار). ایمن . مأمون . محروس . دورداشته از تعرض : عرضی مصون ؛ عرضی دور از تعرض . مقابل عرض مبتذل . (یاددا
مصونلغتنامه دهخدامصون . [ م َ ] (ع ص ) مصوون . محفوظ. نگاهداشته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نگاهداشته شده و محفوظ. (از غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نگهداشته . (مهذب الاسماء) (دهار). ایمن . مأمون . محروس . دورداشته از تعرض : عرضی مصون ؛ عرضی دور از تعرض . مقابل عرض مبتذل . (یاددا