مصنوعیلغتنامه دهخدامصنوعی . [ م َ ] (ص نسبی ) صنعتی . عملی . محصول صنعت . آفریده ٔ دست و فکر بشر. مقابل طبیعی و خلقی . || ساختگی . (ناظم الاطباء): دندان مصنوعی ، یخ مصنوعی ، ابریشم مصنوعی .
مصنوعیدیکشنری فارسی به انگلیسیairy, artificial, contrived, dummy, ersatz, factitious, fake, false, imitative, man-made, sham, synthetic, unnatural, unreal
مسنوةلغتنامه دهخدامسنوة. [ م َ ن ُوْ وَ ] (ع ص ) تأنیث مسنوّ: أرض مسنوة؛ زمین سیراب . مسنیة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به مسنیة شود.
مشنوعلغتنامه دهخدامشنوع . [ م َ ] (ع ص ) مشهور. (منتهی الارب ). مشهور در قباحت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مصنوعلغتنامه دهخدامصنوع . [ م َ ] (ع ص ) ساخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساخته شده . (ناظم الاطباء). صنیع. (یادداشت مؤلف ). || کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کرده شده . || صنعت شده و اختراع شده . (ناظم الاطباء). که به دست و فکر بشر ساخته شده باشد. مقابل مخلوق . مقابل طبیعی . معمول . (یا
خواب مصنوعیلغتنامه دهخداخواب مصنوعی . [ خوا / خا ب ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هیپنوتیزم . لختی و بی ارادگی که بر اثر نوعی القاء از طرف دیگری برای شخصی پیدا میشود. رجوع به هیپنوتیزم شود.
خواب مصنوعیلغتنامه دهخداخواب مصنوعی . [ خوا / خا ب ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هیپنوتیزم . لختی و بی ارادگی که بر اثر نوعی القاء از طرف دیگری برای شخصی پیدا میشود. رجوع به هیپنوتیزم شود.
تالاب مصنوعیconstructed wetlandواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای انسانساخت، شبیه تالاب طبیعی، متشکل از آب و مواد غذایی و گونههای گیاهی و جانوری که برای تصفیۀ فاضلاب به کار میرود