مصنوعیدیکشنری فارسی به انگلیسیairy, artificial, contrived, dummy, ersatz, factitious, fake, false, imitative, man-made, sham, synthetic, unnatural, unreal
مصنوعیلغتنامه دهخدامصنوعی . [ م َ ] (ص نسبی ) صنعتی . عملی . محصول صنعت . آفریده ٔ دست و فکر بشر. مقابل طبیعی و خلقی . || ساختگی . (ناظم الاطباء): دندان مصنوعی ، یخ مصنوعی ، ابریش