مصمتلغتنامه دهخدامصمت . [ م ُ ص َم ْ م َ ] (ع ص ) الف مصمت ؛ هزار کامل و تمام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مُصْمَت . (منتهی الارب ). رجوع به مصمت شود. || خاموش . (ناظم الاطب
مصمتلغتنامه دهخدامصمت . [ م ُ م َ ] (ع ص ) رُست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که میان خالی نباشد. ضد مجوف . (ناظم الاطباء). توپر. (یادداشت مؤلف ). آگنده . هرچیز که متخلخل ن
مصمتلغتنامه دهخدامصمت . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) مرد بیمار خاموش . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عروض ) شعری یا بیتی را گویند که در عروض آن (یعنی در جزء اخیر مصراع اول آن ) قافیه نباشد.
مصمتفرهنگ انتشارات معین(مُ مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - چیزی که داخلش پر باشد. 2 - زخمی که از اندرون پر شده و دو لب آن به هم آمده باشد. 3 - دربسته . 4 - دیوار بی درز. 5 - اسبی که رنگ های
مسمطلغتنامه دهخدامسمط. [ م ُ س َم ْ م َ ](ع ص ، اِ) حکمی که رد نشود. حکم روان : حکمک مسمطاً؛أی متمماً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). أیضاً یقال : خذ حقک مسمطاً
مسمتلغتنامه دهخدامسمت . [ م ُ س َم ْ م َ ] (ع اِ) نوعی اسطرلاب که دوائر سموت بر او کشیده باشند. رجوع به اسطرلاب شود.
مسمطفرهنگ انتشارات معین(مُ سَ مَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - مروارید به رشته کشیده شده . 2 - نوعی قالب شعری که پنج مصراع آن به یک قافیه و مصراع ششم به قافیة دیگر باشد.
مسمطفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (ادبی) نوعی شعر مرکب از چند بند که قافیۀ مصراعهای هر بند با بندهای دیگر متفاوت است ولی قافیۀ مصراعهای آخر بندها با هم یکسان است، مانند این شعر: خیزید و خز
مصمتةلغتنامه دهخدامصمتة.[ م ُ ص َم ْ م َ ت َ ] (ع ص ) مؤنث مصمت . (ناظم الاطباء). || حروف مصمتة؛ سوای شش حرف «مربنفل » است . (منتهی الارب ). تمام حروف عرب است جز شش حرف ذلق (یعن
حرف مصمتلغتنامه دهخداحرف مصمت . [ ح َ ف ِ م ُ ص َم ْ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف مصمته و حرف صامت شود.
حروف مصمتهلغتنامه دهخداحروف مصمته . [ ح ُ ف ِ م ُ ص َم ْ م َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جز شش حرف : م .ر. ب . ن . ف . ل که ذلاقه نامیده شوند، سائر حروف را مصمته و حروف صامت گ
مصمتةلغتنامه دهخدامصمتة.[ م ُ ص َم ْ م َ ت َ ] (ع ص ) مؤنث مصمت . (ناظم الاطباء). || حروف مصمتة؛ سوای شش حرف «مربنفل » است . (منتهی الارب ). تمام حروف عرب است جز شش حرف ذلق (یعن
حرف مصمتلغتنامه دهخداحرف مصمت . [ ح َ ف ِ م ُ ص َم ْ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف مصمته و حرف صامت شود.
حروف مصمتهلغتنامه دهخداحروف مصمته . [ ح ُ ف ِ م ُ ص َم ْ م َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جز شش حرف : م .ر. ب . ن . ف . ل که ذلاقه نامیده شوند، سائر حروف را مصمته و حروف صامت گ
غلنبهلغتنامه دهخداغلنبه . [ غ ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) گرد مُصمَت . گرد آگنده میان :َ یک غلنبه کره . یک غلنبه پنیر. || (ص ) بسیار: پول غلنبه . || گفتاری درشت از کسی که چنین گفته
توخالیلغتنامه دهخداتوخالی . (ص مرکب ) کاواک . مجوف . اجوف . مقابل توپر، مصمت ، رُسْت . بی مغز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || دروغین . (یادداشت ایضاً).- تشر توخالی ؛ دعوی بی معنی