مصللغتنامه دهخدامصل . [ م َ ] (ع اِ) ترف . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). رخبین . قره قروت . (یادداشت مؤلف ). آبی که از پنیر بیرون آید پس از پختن و فشردن ، و آن مضر معده است .
مصللغتنامه دهخدامصل . [ م َ ] (ع مص ) تراویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تراویدن و روان گردیدن و چکیدن . (ناظم الاطباء). تراویدن چیزی و چکیدن آن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی )
مثلدیکشنری عربی به فارسیبصورت ايده ال در اوردن , صورت خيالي و شاعرانه دادن (به) , دلخواه سازي , دوست داشتن , مايل بودن , دل خواستن , نظير بودن , بشکل يا شبيه (چيزي يا کسي) بودن , مانند
مثلفرهنگ مترادف و متضاد۱. الگو، تالی، جفت، جور، داستان، زبانزد، شبه، شبیه، عدیل، قبیل، قرین، کفو، مانند، مشابه، نظیر، نمونه، همال، همانند، همتا ۲. حکم، فرمان ۳. تصویر، تمثال ۴. مثلها
مصلیفرهنگ انتشارات معین(مُ صَ ل لا) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای نماز خواندن . 2 - جایی که مردم در عید فطر و قربان در آن نماز گزارند.
مصلحالدینفرهنگ نامها(تلفظ: moslehoddin) (عربی) اصلاحکننده در دین ، نیکخواه در امور دین ؛ (در اعلام) نام سعدی شیرازی شاعر معروف قرن هفتم هجری قمری.