مصقلهلغتنامه دهخدامصقله . [ م ِ ق َ ل َ ] (ع اِ) مصقلة. مصقل . آلتی که بدان بزدایند. آنچه بدان روشن کنند آینه یا جامه یا شمشیر و یا کاغذ را. سنگ سو. سوهان . مهره . مهره ٔ گازر. (
مصقلهفرهنگ انتشارات معین(مِ قَ لِ) [ ع . مصقلة ] (اِ.) ابزاری برای صیقل دادن و زدودنِ زنگ . ج . مصاقل .
مصقلةلغتنامه دهخدامصقلة. [ م َ ق َ ل َ ] (اِخ )ابن هبیرةبن شبل ثعلبی شیبانی . از بکربن وائل و از والیان و یاران حضرت علی بن ابیطالب بود. حضرت علی اورا به یکی از نواحی اهواز فرستا
مصقلةلغتنامه دهخدامصقلة. [ م ِ ق َ ل َ ] (ع اِ) مصقله . آلت زدودن زنگ و صیقل دادن . ج ، مصاقل . (ناظم الاطباء). آلت زدودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آلتی است آهنی که بدان کارد
مُثْقَلَةٌفرهنگ واژگان قرآنسنگین بار (اسم مفعول از مصدر اِثقال (باب افعال )به معناي تحميل ثقل و سنگینی )
مصقلةلغتنامه دهخدامصقلة. [ م َ ق َ ل َ ] (اِخ )ابن هبیرةبن شبل ثعلبی شیبانی . از بکربن وائل و از والیان و یاران حضرت علی بن ابیطالب بود. حضرت علی اورا به یکی از نواحی اهواز فرستا
مصقلةلغتنامه دهخدامصقلة. [ م ِ ق َ ل َ ] (ع اِ) مصقله . آلت زدودن زنگ و صیقل دادن . ج ، مصاقل . (ناظم الاطباء). آلت زدودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آلتی است آهنی که بدان کارد
بسطاملغتنامه دهخدابسطام . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن مصقلة (83 هَ . ق . / 702 م .) ابن هبیرةالشیبانی . یکی از امرا و سرداران دلاور اسلام بود که بر ری فرمانروایی داشت . هنگام قیام ابن اشع
پزداغلغتنامه دهخداپزداغ . [ پ َ / پ ِ / پ ُ ](اِ) مصقله که بدان آینه و شمشیر و جز آن زدایند و روشن کنند. (شعوری از شرفنامه ). رجوع به پزلاغ شود.