مصفیلغتنامه دهخدامصفی . [ م ِ فا ] (ع اِ) مصفاة. صافی . پالاون . راووق . پالونه و ترشی پالا. ج ، مصافی . (ناظم الاطباء).
مصفیلغتنامه دهخدامصفی . [ م ُ ص َف ْ فا ] (ع ص ) صاف شده . صاف کرده شده . (ناظم الاطباء). مصفا. پالوده . ویژه کرده . بی غش کرده . ناب و روشن کرده شده . (آنندراج ). تصفیه شده . پ
مسفیلغتنامه دهخدامسفی . [م ُ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسفاء. رجوع به اسفاء شود. || رجل مسفی ؛ نمام . سخن چین . || باد خاک برداشته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مثفیلغتنامه دهخدامثفی . [ م ِ فا ] (ع ص ) مردی که سه زن یا بیشتر از آن از وی مرده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مردی که سه زن دفن کرده باشد و کسی که زنان زیادی از او مرده
مثفیلغتنامه دهخدامثفی . [ م ُ ث َف ْ فا ](ع ص ) مردی که سه زن یا بیشتر از وی مرده باشد. (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شخصی که سه زن کند. (آنندراج ). و رجوع به مثفی [ م ِ فا ]
مصفی الرعاةلغتنامه دهخدامصفی الرعاة. [ م َ فَرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) ودود. حب الصبیان . فوّه ٔ برانیة. افارینی .(یادداشت مؤلف ). بلسکی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
عسل مصفیلغتنامه دهخداعسل مصفی . [ ع َ س َ ل ِ م ُ ص َف ْ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عسل موم گرفته ٔ صاف کرده . (ناظم الاطباء). عسلی که مومش را گرفته و تصفیه کرده باشند. عسل پالوده
مصطفیفرهنگ نامها(تلفظ: mostafā) (عربی) (در قدیم) برگزیده ، صاف کرده شده ؛ (در اعلام) از القاب حضرت رسول اکرم محمد بن عبدالله (ص) .
مصفی الرعاةلغتنامه دهخدامصفی الرعاة. [ م َ فَرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) ودود. حب الصبیان . فوّه ٔ برانیة. افارینی .(یادداشت مؤلف ). بلسکی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
عسل مصفیلغتنامه دهخداعسل مصفی . [ ع َ س َ ل ِ م ُ ص َف ْ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عسل موم گرفته ٔ صاف کرده . (ناظم الاطباء). عسلی که مومش را گرفته و تصفیه کرده باشند. عسل پالوده
مصافیلغتنامه دهخدامصافی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِصفی ̍. (ناظم الاطباء). رجوع به مصفی شود. || ج ِ مِصفاة. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (دهار). ج ِ مصفاة به معنی پالونه . (آنن
پالودهلغتنامه دهخداپالوده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) مصفّی . مروّق . پاک کرده از غش ّ. (اوبهی ). صاف و پاک شده . رائق . صافی . صافی کرده . پاک کرده . (صحاح الفرس ).- شراب پالوده ؛ شراب