مصفافرهنگ مترادف و متضاد۱. باصفا، پاک، خرم، دلگشا، نزه ≠ دلگیر ۲. بیآمیغ، خالص، ناب، زلال ≠ ناخالص، آلوده
مصفالغتنامه دهخدامصفا. [ م ُ ص َف ْ فا ] (ع ص ) مصفی . تصفیه شده . پاک شده . پاکیزه گشته . (یادداشت مؤلف ). پاک و صاف ، چون شراب مصفا و عیش مصفا. (آنندراج ). پاک . تمیز. پاکیزه
مصفافرهنگ نامها(تلفظ: mosaffā) (عربی) زیبا و با صفا ؛ پاکیزه و پاک ، صاف و خالص ، زلال و صاف ؛ (در گیاهی) گروهی از گیاهان علفی چند ساله از خانوادهی آفتابگردان .
مسفعلغتنامه دهخدامسفع. [ م ُ س َف ْ ف َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسفیع. رجوع به تسفیع شود. || ثور مسفع؛ گاو که در صورت او نقطه های سیاه باشد. (از ذیل اقرب الموارد).
مصفاةدیکشنری عربی به فارسیکفگير , صافي , پالا يشگاه , تصفيه خانه , پالا يش کننده , اب ميوه گير , بغاز
مصفاتلغتنامه دهخدامصفات . [ م ِ ] (ع اِ) راووق . مصفاة. مبزل .مبزله . صافی . پالونه . پالاون . ج ، مصافی . (یادداشت مؤلف ). آنچه به آن چیزی صاف کنند و بپالایند. (غیاث ). و رجوع
مصفاةلغتنامه دهخدامصفاة. [ م ِ ] (ع اِ) پالونه . (منتهی الارب ). مصفات . پالونه و ترشی پالا. ج ، مصافی . (ناظم الاطباء). پالونه . (دهار). ج ، مصافی . (مهذب الاسماء).- عظم مصفاة ؛
رامه ٔ مصفاةلغتنامه دهخدارامه ٔمصفاة. [ م ِ ی ِ م ُ ص َف ْ فا ] (اِخ ) دهی است که در حدود بنی جاد واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).