مصةلغتنامه دهخدامصة. [ م ُص ْ ص َ ] (ع اِ) خالص از مال . (منتهی الارب )(آنندراج ). خالص و برگزیده از مال . (ناظم الاطباء).
مصهردیکشنری عربی به فارسیفتيله مواد منفجره , فيوز , فتيله گذاشتن در , سيم گذاشتن , فيوزدارکردن , اميختن , ترکيب کردن يا شدن , ذوب شدن
مصهرلغتنامه دهخدامصهر. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) قریب . (منتهی الارب ). نزدیک . گویند: فلان مصهرنا؛ قریب منا؛ فلان نزدیک به ماست . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مصهرجلغتنامه دهخدامصهرج . [ م ُ ص َ رَ ] (ع ص ) حوض گچ کار. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ساروج کرده شده . گویند: حوض مصهرج به صاروج برآورده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مصهرجةلغتنامه دهخدامصهرجة. [ م ُ ص َ رَ ج َ ] (ع ص ) مصهرج . ساروج کرده شده . گویند: برکة مصهرجة؛ به صاروج برآورده . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
مصهبلغتنامه دهخدامصهب . [ م ُ ص َهَْ هََ ] (ع ص ) گوشت به سیخ درکشیده جهت بریانی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || گوشت آمیخته با پیه . || جانوران وحشی آمیخته به هم . (ناظم