مشک درلغتنامه دهخدامشک در. [ م َ دَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) جانوری است که مشک و خیک آب را پاره و سوراخ کند. (برهان ) (آنندراج ). جانوری که مشک آب را سوراخ کرده پاره میکند. (ناظم ال
افیون در شراب کردنلغتنامه دهخداافیون در شراب کردن . [ اَف ْ دَ ش َک َ دَ ] (مص مرکب ) افیون در شراب ریختن . بیهوش گردانیدن و شدن . مشک در شراب کردن . از پر کار شدن . از هرکار رفتن . از دست شد
درد سرلغتنامه دهخدادرد سر. [ دَ دِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) سردرد. دردی که در ناحیه ٔ سر احساس شود. صداع . (آنندراج ) (دهار). غول . (منتهی الارب ) : صفرای مرا سود ندارد نلکاد
رحضلغتنامه دهخدارحض . [ رَ ] (ع اِ) مشک دریده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مشک کهنه ٔ کوچکی که آب در آن سردتر از مشکهای دیگر باشد. (ازاقرب الموارد). || توشه دان
مشکلغتنامه دهخدامشک . [ م ُ / م ِ ] (اِ) ... ناف آهوی خطائی است و عربان مسک خوانند. (برهان ). فارسی به کسر میم و اهل ماوراءالنهر بضم میم خوانند و عرب مِسک بجای شین ، سین دانند
پستهلغتنامه دهخداپسته . [ پ ُ ت ِ ] (اِ) حریر بود که عطاران مشک در او بندند : از نقش و ازنگار همه جوی و جویبارپسته ٔ حریر دارد ووشی معمدا .معروفی .