مشکوةلغتنامه دهخدامشکوة. [ م ِ کات ْ ] (ع اِ) (از «ش ک ی ») مشکاة. (ناظم الاطباء). رسم الخطی از مشکاة بمعنی چراغدان : اﷲ نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح ... (قرآن
مشکلةدیکشنری عربی به فارسیمسلله , مشکل , ازار , ازار دادن , رنجه کردن , زحمت دادن , دچار کردن , اشفتن , مصدع شدن , مزاحمت , زحمت , رنجه , واي بر , اه , علا مت اندوه و غم , غصه , پريشاني
مزرهلغتنامه دهخدامزره . [ م َ رَ ] (اِ) چراغ . (ناظم الاطباء). || چراغدان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (برهان ). مشکوة که به معنی چراغدان است . (دهار).
چراغ برهلغتنامه دهخداچراغ بره . [ چ َ / چ ِ ب َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) چراغدان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). چراغدان . (ناظم الاطباء). بعربی مشکوة خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم ا
چراغدانلغتنامه دهخداچراغدان . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) معروف است . (آنندراج ). مشکوة، و هر جائی که در آن چراغ گذارند تا از باد و باران محفوظ ماند. چراغ بره . (ناظم الاطباء). مسرجة.
چراغوارهلغتنامه دهخداچراغواره . [ چ َ / چ ِ راغ ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قندیلی و ظرفی باشد که در آن چراغ روشن کنند تا باد نکشد، و مشکوة همانست . (برهان ). قندیل که میانش چراغ روشن کن
حقیلغتنامه دهخداحقی . [ ح َق ْ قی ] (اِخ ) عبدالحق . یکی از علما و شعرای مشهور هندوستان است . تألیف ها و دیوانی مرتب دارد، مانند شروح مشکوة، سفرالسعاده ، اخبارالاخیار و غیره .