مشکل گشالغتنامه دهخدامشکل گشا. [ م ُ ک ِ گ ُ ] (نف مرکب ) مشکل گشای . آنچه به دشواری گشاده شود. بر قیاس آسان گشا. (آنندراج ). || کسی که دشواریها و سختیها را برطرف میکند و کارهای سخت
مشکل گشاییلغتنامه دهخدامشکل گشایی . [ م ُ ک ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) آسان کردن کارهای دشوار و غالب آمدن بر آنها. (ناظم الاطباء) : ز کوی مغان رخ مگردان که آنجافروشند مفتاح مشکل گشایی .حافظ
يَفْتَحُفرهنگ واژگان قرآنمشکل گشايي مي کند - داوري مي کند ( از فتح به معناي برداشتن قفل و حل اشکال است)
مشکل گشاییلغتنامه دهخدامشکل گشایی . [ م ُ ک ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) آسان کردن کارهای دشوار و غالب آمدن بر آنها. (ناظم الاطباء) : ز کوی مغان رخ مگردان که آنجافروشند مفتاح مشکل گشایی .حافظ
عقدت گشالغتنامه دهخداعقدت گشا. [ ع ُ دَ گ ُ ] (نف مرکب ) عقدت گشاینده . مشکل گشا. عقده گشا. (ناظم الاطباء). و رجوع به عقده گشا شود.