مشکاتلغتنامه دهخدامشکات . [ م ِ ] (ع اِ) طاقی فراخ که درآن چراغ نهند و قندیل گذارند. (از غیاث ) (از آنندراج ). مأخوذ از مشکوة تازی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). مشکاة. آلتی که در
مشکاتفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمنفذ و جایی که در آن چراغ بگذارند؛ هرجایی که در یا روی آن چراغ گذاشته شود.
مشکاتفرهنگ نامها(تلفظ: meškāt) (عربی) از واژههای قرآنی ؛ (در قدیم) چراغدان ؛ ظرف بلورین که در آن چراغ میافروختند و نور از آن به هر سو منعکس می شد و فضای زیادی را روشن میکرد
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) خطیب ملقب به ولی الدین . او راست : مشکات المصابیح که در 737 هَ. ق . از آن فراغت جسته و کتاب اسماء رجال المشکات .
چراغفرهنگ مترادف و متضاد۱. جلوند، چلچراغ، سراج، فانوس، مشکات، مصباح ۲. لامپ ۳. لامپا ۴. رهنما ۵. علامت ۶. خورشید ۷. دشت، دشتاول (گدایان و معرکهگیران)