مشوشفرهنگ مترادف و متضاد۱. آسیمه، آشفته، بیآرام، پریشان، شوریده، مضطرب، ناراحت، نگران، هراسان ۲. نامرتب ≠ آرام
مشوشلغتنامه دهخدامشوش . [ م َ ] (ع اِ) (از «م ش ش ») دستارچه ٔ دست . (منتهی الارب ). دستمال و هر چیزی که بدان دست را پاک کنند. (ناظم الاطباء). دستار خوان . (مهذب الأسماء). دستم
مشوش کردنفرهنگ مترادف و متضادآشفته کردن، پریشان کردن، مشوش داشتن، آسیمه کردن، مضطرب ساختن ≠ آرام ساختن
إرْباکدیکشنری عربی به فارسیمشوش ساختن , به زحمت انداختن , گرفتار کردن , مضطرب نمودن , سرآسيمه کردن , پريشان کردن , نگران کردن , آشفته کردن , به دشواري انداختن , در مخمصه انداختن , در تنگن
مشوش کردنفرهنگ مترادف و متضادآشفته کردن، پریشان کردن، مشوش داشتن، آسیمه کردن، مضطرب ساختن ≠ آرام ساختن