مشمولفرهنگ انتشارات معین(مَ) [ ع . ] (اِ مف .) 1 - فراگرفته شده ، شامل شده . 2 - کسی که به سن قانوی برای ورود به نظام وظیفه رسیده .
غازان بهادرلغتنامه دهخداغازان بهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) نام یکی از امراء بزرگ هلاکو. در حبیب السیر آرد: و چون این خبر (خبر بازگشتن سپاهیان هلاگو از تسخیر قلعه ٔ گردکوه ) یکی از امرای بز
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الموفق ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بمعتضد. شانزدهمین خلیفه ٔ عباسی . خوندمیر در حبیب السیر ج 1 ص 297 آرد: المعتضد باﷲ ابوالعباس احمدب
صدرالدینلغتنامه دهخداصدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) ربیعی (مولانا...) وی در قصبه ٔ فوشنج بامر خطابت مشغول بودو بواسطه ٔ جودت طبع و حدت ذهن در سلک ندماء و خواص ملک فخرالدین محمد ک
احمدخانلغتنامه دهخدااحمدخان . [ اَ م َ ] (اِخ ) (سلطان ...) معروف به الجه خان . خوندمیر در حبط ج 2 ص 295 آرد: که در آن اوان که پادشاه مؤید کامران ظهیرالدین محمد بابربن میرزا عمر ش
اشماللغتنامه دهخدااشمال . [ اِ ] (ع مص ) شمال ساختن گوسفند را. (منتهی الارب ). رجوع به شمال شود. اشمال گوسفند؛ ساختن توبره مانندی (پستان بند) برای پستان آن تا فروپوشیده شود. (از