مشمولفرهنگ انتشارات معین(مَ) [ ع . ] (اِ مف .) 1 - فراگرفته شده ، شامل شده . 2 - کسی که به سن قانوی برای ورود به نظام وظیفه رسیده .
مشموللغتنامه دهخدامشمول . [ م َ] (ع ص ) آب و شراب که بر وی شمال وزیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بادشمال خورده . (از اقرب الموارد). غدیری که باد شمال بر آن وزیده و سرد شده
مشمول بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم مشمول بودن، شامل شدن، عضو بودن، عضو حزب شدن تحت شمول بودن، مرتبطبودن، ذاتی بودن، درزمره بودن، شمرده شدن▼
مشمولةلغتنامه دهخدامشمولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث مشمول . رجوع به مشمول شود. || می سردشمال وزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب سرد و شراب شمال وزیده . || نار مشمولة؛ آتشی که