مشمئزلغتنامه دهخدامشمئز. [ م ُ م َ ءِزز ] (ع ص ) ترسان . || ناخوش دارنده و رمنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رمیده . ناخوشدل . (زمخشری ). کارِه
بیزارلغتنامه دهخدابیزار. (ص )دور. جدا. برکنار. جدا و دوری جوینده ، و این ترکیب با مصدر شدن و کردن و گشتن صرف شود. (از یادداشت مؤلف ) : انوشیروان بدین حدیث نامه کرد بملک روم که ا
تنفرآمیزفرهنگ مترادف و متضادانزجارآمیز، انزجارآور، بیزاریزا، مشمئزکننده، منزجرکننده، نفرتزا، نفرتآلود، نفرتانگیز، نفرتبار ≠ محبتآمیز، رغبتانگیز