مشللغتنامه دهخدامشل . [ م ِ ش َل ل ] (ع ص ) حمار مشل ؛ خر بسیار راننده . || رجل مشل ؛ مرد سبک در حاجت و نیکوصحبت خوش ذات . (از منتهی الأرب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مشللغتنامه دهخدامشل . [ م َ ] (ع مص ) کم دوشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شمشیر برکشیدن . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و رجوع به امتشال شود.
مشلحلغتنامه دهخدامشلح . [ م ُ ش َل ْ ل َ ] (ع اِ) جای جامه برکندن از حمام . (منتهی الأرب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جامه کن حمام یعنی آن جای از حمام که جامه از بر می کنند.
مشلشللغتنامه دهخدامشلشل . [ م ُ ش َ ش َ] (ع ص ) آب چکان و ریزان . (آنندراج ). چکاننده . (ناظم الاطباء). || ریشه دار. (فرهنگ لغات مشکل وتعبیرات دیوان البسه چ استانبول ص 204) : گرد
مشلقلغتنامه دهخدامشلق . [ م ُ ش َل ْ ل َ ] (ص ) نعت مفعولی منحوت از شلاق . در تداول عامه سخت تازیانه خورده . (یادداشت مؤلف ).- مشلق کردن ؛ به شلاق زدن . به تازیانه زدن . بسیار
مشلللغتنامه دهخدامشلل . [ م ُ ش َل ْ ل ِ ] (ع ص ) خر بسیار مایل به ماده . (منتهی الأرب ) (ناظم الاطباء).
lagدیکشنری انگلیسی به فارسیتاخیر، عقب ماندگی، کندی، پس افت، لنگی، واماندگی، محکوم، عقب ماندن، لنگیدن، تاخیر کردن، عقب افتادن
مشلحلغتنامه دهخدامشلح . [ م ُ ش َل ْ ل َ ] (ع اِ) جای جامه برکندن از حمام . (منتهی الأرب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جامه کن حمام یعنی آن جای از حمام که جامه از بر می کنند.