مشغول الذمهلغتنامه دهخدامشغول الذمه . [ م َ لُذْ ذِم ْ م َ / م ِ ] (از ع ، ص مرکب ) کسی که تعهد خود را به جای نیاورده و دین خود را نپرداخته باشد. که ذمه ٔ وی مشغول باشد. مدیون . مقابل
مشغول الذمهفرهنگ انتشارات معین(مَ لُ ذِّ مَُ) [ ع . ] (ص مر.) مدیون ، کسی که دین خود را اداء نکرده باشد.
بصل المأکوللغتنامه دهخدابصل المأکول . [ ب َ ص َ لُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) بلبوس است . (فهرست مخزن الادویه ).
ذمةلغتنامه دهخداذمة. [ ذِم ْ م َ ] (ع اِ) کفالت . ذِمامَت . دَمامَت . || عهد. پیمان . (ادیب نطنزی ). اِل . امان : به امان پناهید و زنهار طلبید و در ذمت عنایت و رعایت حاجب آلتون
بری ءالذمةلغتنامه دهخدابری ءالذمة. [ ب َ ئُذْ ذِم ْ م َ ] (ع ص مرکب ) آنکه تعهدی یا دینی بر عهده ندارد. کسی که ذمه ٔ وی از دین یا تعهد در قبال دیگران فارغ باشد. آنکه تعهد خود را انجام
خیارلغتنامه دهخداخیار. (ع ص ) گزین . برگزیده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه جمل خیار، ناقة خیار، رجل خیار، قوم خیار که اماثل و گزیدگان است . (یادداشت مو
اداءلغتنامه دهخدااداء. [ اَ ] (ع مص ) اَدا. گذاردن دین و حق وپیام و رسالت و زکوة را. کارسازی کردن . رسانیدن وام و غیره . پرداختن (وام ، امانت و جز آن را). پرداخت . ردّ. تأدیه .
طباطبائیلغتنامه دهخداطباطبائی . [ طَ طَ ] (اِخ ) علی بن محمد. صاحب شرح کبیر موسوم به ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل در فقه امامیه . این کتاب در دو جلد با مختصرالنافع ابی قاس