مشحذلغتنامه دهخدامشحذ. [ م ِ ح َ ] (ع اِ) فسان . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). سنگ گرای . ج ، مشاحذ. (مهذب الاسماء).پزلاع . (دهار). مِسَن ّ و آن را سنگ فسان نیز گویند
مبغبغلغتنامه دهخدامبغبغ. [ م ُ ب َ ب ِ ] (ع ص ) آمیزنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمیزنده در سخن . و جز آن . (ناظم الاطباء). || شتاب زده سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتابن
مبغبغلغتنامه دهخدامبغبغ. [ م ُ ب َب ِ / ب َ ] (ع ص ) قرب مبغبغ، نزدیک . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). قرب مبغبغ، قرب نزدیک . (ناظم الاطباء).
متغتغلغتنامه دهخدامتغتغ. [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) آن که سخن او فهمیده نشود. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به تغتغة شود.
labyrinthsدیکشنری انگلیسی به فارسیدخمه پرپیچ و خم، لابیرنت، ماز، پلکان مارپیچ، پیچیدگی، شکنج، چیز بغرنج
labyrinthدیکشنری انگلیسی به فارسیدخمه پرپیچ و خم، لابیرنت، ماز، پلکان مارپیچ، پیچیدگی، شکنج، چیز بغرنج
مشحذلغتنامه دهخدامشحذ. [ م ِ ح َ ] (ع اِ) فسان . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). سنگ گرای . ج ، مشاحذ. (مهذب الاسماء).پزلاع . (دهار). مِسَن ّ و آن را سنگ فسان نیز گویند
مبغبغلغتنامه دهخدامبغبغ. [ م ُ ب َ ب ِ ] (ع ص ) آمیزنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمیزنده در سخن . و جز آن . (ناظم الاطباء). || شتاب زده سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتابن
مبغبغلغتنامه دهخدامبغبغ. [ م ُ ب َب ِ / ب َ ] (ع ص ) قرب مبغبغ، نزدیک . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). قرب مبغبغ، قرب نزدیک . (ناظم الاطباء).
متغتغلغتنامه دهخدامتغتغ. [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) آن که سخن او فهمیده نشود. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به تغتغة شود.