مشعشعلغتنامه دهخدامشعشع. [ م ُ ش َ ش َ ] (ع ص ) روشن . (آنندراج ) (غیاث ). رخشان . درخشان . درخشنده . درفشنده . پاک و روشن ، که کثیف نباشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ظل مشعشع
مشعشعانهلغتنامه دهخدامشعشعانه .[ م ُ ش َ ش َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) درخشان . بطور مشعشع. با درخشندگی : مشعشعانه پیشروی میکند. مشعشعانه عقب نشینی کرد. و رجوع به مشعشع، معنی ا
مشعشعةلغتنامه دهخدامشعشعة. [ م ُ ش َ ش َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مشعشع. (غیاث ) (آنندراج ). || شراب به آب آمیخته . (از اقرب الموارد). می با آب آمیخته . (مهذب الاسماء). رجوع به مشعشع شو
مشعشعانهلغتنامه دهخدامشعشعانه .[ م ُ ش َ ش َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) درخشان . بطور مشعشع. با درخشندگی : مشعشعانه پیشروی میکند. مشعشعانه عقب نشینی کرد. و رجوع به مشعشع، معنی ا
مشعشعةلغتنامه دهخدامشعشعة. [ م ُ ش َ ش َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مشعشع. (غیاث ) (آنندراج ). || شراب به آب آمیخته . (از اقرب الموارد). می با آب آمیخته . (مهذب الاسماء). رجوع به مشعشع شو
سادات مشعشعیلغتنامه دهخداسادات مشعشعی . [ ت ِ م ُ ش َ ش َ عی ی ] (اِخ ) رجوع به آل مشعشع و تاریخ پانصدساله ٔ خوزستان تألیف کسروی شود.
علی مشعشعیلغتنامه دهخداعلی مشعشعی . [ ع َ ی ِ م ُ ش َ ش َ ] (اِخ ) سومین تن از خاندان آل مشعشع (از فرمانروایان خوزستان در قرن نهم هَ . ق .) است که پس از محسن امارت یافت . رجوع به «آل