پیمبریلغتنامه دهخداپیمبری . [ پ َ ی َ / ی ُ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل پیمبر. پیغامبری . رسالت : او را پیمبری دگران را مشعبدی است هرگز مشعبدی نبود چون پیمبری . ادیب صابر.هر چار چار حدّ بنای پیمبری هر
بلعجبیلغتنامه دهخدابلعجبی . [ ب ُ ع َ ج َ ] (حامص مرکب ) شعبده . مشعبدی . بلعجب بازی : چنانکه عادت بلعجبی خوبان است در طارم فراز کرد. (سندبادنامه ص 182). چاهی بدین عظمت و بلعجبی انباشتند و باطل کردند. (المضاف الی بدایع الازمان ص <span cl
بلعجب بازیلغتنامه دهخدابلعجب بازی . [ ب ُع َ ج َ ] (حامص مرکب ) شعبده بازی . مشعبدی . بلعجبی . حقه بازی : از بلعجب بازی فلک جافی ای بسا امیدها که وافی نشد. (جهانگشای جوینی ). او از حال مرد بی خبر و از بلعجب بازی گردون غافل . (جهانگشای جوینی ).
نیرنگ سازیلغتنامه دهخدانیرنگ سازی . [ ن َ / ن ِ رَ ] (حامص مرکب ) شعبده بازی . شعبده گری . مشعبدی . تردستی . حقه بازی . عمل نیرنگ ساز. رجوع به نیرنگ ساز شود : فغان زین چرخ کز نیرنگ سازی گهی شیشه کند گه شیشه بازی . <p class="autho
حقه بازلغتنامه دهخداحقه باز. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) تردست و مشعبدی که چیزها زیر حقه ها نهد و چون برگیرد نهاده ها برجای نبود و ناپدید شده باشد یا چیزی در حقه نهد و چیز دیگر بیرون کند. || توسعاً، مشعبد. شعبده باز. تردست . نیرنگ ساز. نیرنجی . فسوسی . فسوس