مشصلغتنامه دهخدامشص . [ م ُ ش ِص ص ] (ع ص ) کم شیر از ناقه و گوسفند. (منتهی الارب ). گوسپند کم شیر و کذلک ناقة مشص . (ناظم الاطباء). و رجوع به شصوص شود.
مشت و مال دادنفرهنگ انتشارات معین(مُ تُ دَ) (مص م .) 1 - با دست کسی یا چیزی را مالش دادن . 2 - مالیدن اندام کسی به مشت (در گرمابه ). 3 - (کن .) گوشمالی دادن ، تنبیه کردن . 4 - به مکر و حیله ک
اختتابلغتنامه دهخدااختتاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خب ّ. نوعی دویدن اسب . || پاره ای از جامه بیرون آوردن .
خبیبلغتنامه دهخداخبیب . [ خ َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خب وخبب است به معنی بوییدن . (از تاج المصادر بیهقی ).
خب ءلغتنامه دهخداخب ء. [ خ َ ] (ع مص ) حفظ کردن . پنهان کردن . (از ترجمان عادل بن علی ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از المنجد) (از منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از نا
خبلغتنامه دهخداخب . [ خ َب ب ] (ع مص ) از باب نصر ینصر. بلند شدن و دراز گردیدن گیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس ). (تاج المصادر بیهقی ). || منع کردن م
خبلغتنامه دهخداخب . [ خ ِب ب ] (ع مص ) گربزی کردن . فریفتن . خیانت کردن . (از تاج العروس ) (ازالمنجد) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || جوشیدن دریا. آشوب گردیدن آن . (از