مسروءةلغتنامه دهخدامسرؤة. [ م َ ءَ ] (ع ص ) تأنیث مسروء. أرض مسروءة؛ زمین بسیارملخ . (از اقرب الموارد). پر از تخم ملخ .(از ناظم الاطباء). و رجوع به مسراءة و مسروة شود.
مسروحلغتنامه دهخدامسروح . [ م َ ] (اِخ ) ابن شهاب الحدی ، مکنی به ابوشهاب . تابعی است . رجوع به ابوشهاب شود.
مسروحلغتنامه دهخدامسروح . [ م َ ] (اِخ ) برادر رضاعی رسول اکرم (ص ) و او پسر ثویبه کنیز ابولهب بود. (از امتاع ج 1 ص 5 و حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 104).
مسروةلغتنامه دهخدامسروة. [ م َ رُوْ وَ ] (ع ص ) أرض مسروة؛ زمین «سروة»ناک (سروة به معنی تخم ملخ ، یعنی ملخ ریزه که هنوز برشکل کرم باشد). (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مسروءة شود.
مشروحلغتنامه دهخدامشروح .[ م َ ] (ع ص ) پیدا و نمایان کرده شده . (آنندراج ). بیان کرده شده . نمایان کرده شده . ذکرشده و ظاهرشده و شرح داده شده . در پیش بیان شده . (از ناظم الاطباء). بیان شده . مُفسَّر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قولی به قلم گوید گویا به کتابت <br
نامشروحلغتنامه دهخدانامشروح . [ م َ ] (ص مرکب ) تشریح ناشده . مقابل مشروح . || موجز. مختصر. بدون شرح و تفصیل .
مشروحلغتنامه دهخدامشروح .[ م َ ] (ع ص ) پیدا و نمایان کرده شده . (آنندراج ). بیان کرده شده . نمایان کرده شده . ذکرشده و ظاهرشده و شرح داده شده . در پیش بیان شده . (از ناظم الاطباء). بیان شده . مُفسَّر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قولی به قلم گوید گویا به کتابت <br