مشرحلغتنامه دهخدامشرح . [ م َ رَ ](ع اِ) فرج زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). شرم زن . (بحر الجواهر).
مشرحلغتنامه دهخدامشرح . [ م ُ ش َرْ رَ ] (ع ص ) شرح شده . بیان شده . توضیح داده شده . روشن کرده : چنانکه بیاورده ام پیش از این سخت مشرح . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 193). و بنده ملطف
مشرحلغتنامه دهخدامشرح . [ م ُ ش َرْ رِ ] (ع ص ) کسی که تشریح میکند. (ناظم الاطباء). طبیب تشریح کننده . عالم تشریح کننده ٔ اجساد اموات .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || بیان کننده
مشرحةدیکشنری عربی به فارسیمرده خانه , جاي امانت مردگاني که هويت انها معلوم نيست , بايگاني راکد , مرده شوي خانه , دفن , مرده اي
مشرحاتلغتنامه دهخدامشرحات . [ م ُ ش َرْ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوی بخش مرکزی اهواز است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
مجرحفرهنگ انتشارات معین(مُ جَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - زخم زده ، زخمی کرده . 2 - کسی که شهادتش رد شده . 3 - قسمی از نقش بریدگی بر کنار دریاچه .