مشذبلغتنامه دهخدامشذب . [ م ِ ذَ ] (ع اِ) داس که بدان خشاوه کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، مشاذب . (ناظم الاطباء). داس رزبر. (دهار) (مهذب
مشذبلغتنامه دهخدامشذب .[ م ُ ش َذْ ذَ ] (ع ص ) مرد نیک درازبالا و نیکوخوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی نعته صلی اﷲ علیه و آله «اقصر من المشذب ». (ناظم الا
مشتبه بهدیکشنری عربی به فارسیبدگمان شدن از , ظنين بودن از , گمان کردن , شک داشتن , مظنون بودن , مظنون , موردشک
خشاوه کردنلغتنامه دهخداخشاوه کردن . [ خ ِ وَ / وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک کردن پالیز از خار و خاشاک . (صحاح الفرس ). وجین کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || پیراستن درخت . تشذیب : شذب ال
رزبرلغتنامه دهخدارزبر. [ رَ ب ُ ] (نف مرکب ) رزبرنده . که رز را ببرد. که رز را تراش دهد. برنده ٔ رز. || (اِ مرکب ) افزاری که بدان درخت رز را تراش دهند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فار
داسلغتنامه دهخداداس . (اِ) کاردی است چون کمان که بدان کشت دروند. آهنی نیم دایره یا بیشتر با دسته ٔ چوبین و دم تیز که گندم و جو و قصیل و جز آن بدان درو کنند.افزاری که بدان غله د
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خان