جهناملغتنامه دهخداجهنام . [ج َ هََ / ج ُ هََ / ج ِ هََ ن ْ نا ] (ع ص ) رَکیَّةٌ جهنام (مثلثه ٔ مشدّدةالنون )؛ چاه دورتک . (منتهی الارب ).چاه دورفرود، و من هنا سمیت جهنم . (مهذب ا
مرحاجلغتنامه دهخدامرحاج . [ م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در تداول داش مشدیها، مخفف میرحاج . کسی که پای بسیار بزرگ دارد و هیچ کفش یا چکمه ای به پای او راست نیاید (شاید از اسم یا عنوا
کوچه باغیلغتنامه دهخداکوچه باغی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی مرکب ) منسوب به کوچه باغ . (فرهنگ فارسی معین ). || آوازی که داش مشدیها و جاهلها خوانند و آن یکی از گوشه های دستگاه شور است . (
دعوا کردنلغتنامه دهخدادعوا کردن . [ دَع ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، سخنان درشت گفتن . پرخاش کردن . سرزنش کردن . رجوع به دعوا شود. || نزاع کردن . ستیزه کردن . چاقو و کارد و چماق
کپنکلغتنامه دهخداکپنک . [ ک ِ / ک َ پ َ ن َ ] (اِ) نمدی که مردم بینوا در زمستان بر دوش گیرند. (غیاث اللغات ). پوشش پشمینه که درویشان پوشند و آن تا کمر است و آستین هم ندارد و چون