مشدیلغتنامه دهخدامشدی . [ م َ ] (ص نسبی ، اِ) مخفف مشهدی . لوطی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مشتی و مشهدی شود.
landدیکشنری انگلیسی به فارسیزمین، سرزمین، خشکی، خاک، دیار، بر، پیاده شدن، به خشکی امدن، رسیدن، بزمین نشستن، فرود امدن