مشخشلغتنامه دهخدامشخش . [ م َ ش َ ] (فعل نهی ) منع از لخشیدن ، یعنی ملخش چه شخشیدن به معنی لغزیدن و لخشیدن آمده است . (برهان ) (آنندراج ). کلمه ٔنهی ، یعنی نلغز و نلخش . (ناظم الاطباء) : یکی بهره را بر سه بهر است بخش تو هم برسه بخش هیچ برتر مشخش .<p class="
مشخصلغتنامه دهخدامشخص . [ م ُ ش َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) تشخیص دهنده . || مایه ٔ تشخیص و امتیاز چیزی از نظائر خود.
مشخصلغتنامه دهخدامشخص . [ م ُ ش َخ ْخ َ ] (ع ص ) تشخیص کرده شده . و نامشخص ، آنکه بر یک وضع و حالت نباشد. (آنندراج ). معین . محقق . معین شده . محقق شده . قرارداده شده . (از ناظم الاطباء) : در مدینه مصطفی دین مشخص دان و بس زآنکه از دین در مدینه اصل و بنیان آمده
مشخصدیکشنری فارسی به انگلیسیwell-defined, clean-cut, clear-cut, decided, definite, definitive, distinct, especial, given, pronounced, several, sharp, specific, strict, tangible
شخشیدنفرهنگ فارسی عمیدلخشیدن؛ لغزیدن؛ لیز خوردن: ◻︎ قول فلان و فلان تو را نکند سود / گرت بشخشد قدم ز پایهٴ ایمان (ناصرخسرو: ۴۴۹)، ◻︎ یکی بهره را بر سه بهر است بخش / تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش (ابوشکور: لغتنامه: شخیدن).
شخشیدنلغتنامه دهخداشخشیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) شخیدن . (شرفنامه ٔ منیری ). لخشیدن . لغزیدن . (برهان ) (سروری ). سُرخوردن . زلت . فرولغزیدن . لیزیدن . لیز خوردن . (یادداشت مؤلف ). متمایل شدن به جانبی . فروخیزیدن بود: گویند بشخشید؛ یعنی بخیزید. (لغت فرس اسدی ) : یکی بهر
ایچلغتنامه دهخداایچ . (ق ) هیچ . (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (غیاث اللغات ) : بانگ زله کرد خواهد کر گوش و ایچ ناساید مگر ما از خروش . رودکی (دیوان چ نفیسی ص 1079).یکی بهره را بر سه بهره است بخ
بهرلغتنامه دهخدابهر. [ ب َ ] (اِ) حصه . نصیب . حظ. بهره . (برهان ). نصیب . قسمت . (آنندراج ) (انجمن آرا). حصه . نصیب . بهره . (رشیدی ) (جهانگیری ). حصه . نصیب . قسمت . بخش . (ناظم الاطباء). بهره . حظ. نصیب . قسمت . (فرهنگ فارسی معین ). فرخنج . نیاوه . آوخ . (یادداشت بخط مؤلف ) <span class="
بهرهلغتنامه دهخدابهره . [ ب َ رَ / رِ ] (اِ) حصه و نصیب و حظ وقسمت . (برهان ). پهلوی «بهرک » قسمت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نصیب . حصه . و با لفظ داشتن و برداشتن و بردن مستعمل است . (آنندراج ) (غیاث ). نصیب و بخش و بهر و برج نیز با این ترادف دارد و بتازیش حص