مشتفشارلغتنامه دهخدامشتفشار. [ م ُ ت َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) مشت افشار باشد که طلای دست افشار باشد. (برهان ). مشت افشار. (جهانگیری ) (آنندراج ). طلای دست افشار. (ناظم الاطباء) :
Lautaro Faction of the United Popular Action Movementدیکشنری انگلیسی به فارسیلوتارو جنبش جنبش اعتراضی مردمی متحده
مشتفشارلغتنامه دهخدامشتفشار. [ م ُ ت َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) مشت افشار باشد که طلای دست افشار باشد. (برهان ). مشت افشار. (جهانگیری ) (آنندراج ). طلای دست افشار. (ناظم الاطباء) :
سوختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آتشگرفتن، شعلهورشدن، مشتعلشدن ۲. احتراق، حریق ۳. حرق ۴. باختن، خطا کردن، فول کردن ۵. عذاب کشیدن، زجر کشیدن ۶. ملتهب شدن، تاول زدن ۷. افروخته بودن، روشن بودن
گرفتگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. انسداد ۲. قبض ۳. پریشانی، حزن ۴. ابتیاع، خریدن ۵. بهچنگآوردن ۶. دریافتن، دریافت کردن ۷. اخذ، قبض ۸. ابتلا، مبتلاشدن ۹. فرض کردن ۱۰. بستن، مسدود کردن ۱۱. بردا
طهلغتنامه دهخداطه . [ طاها ] (اِخ ) ابن مهنا الجبرینی الشافعی المحتد الحلبی المولد، العالم الفاضل المتقن العلامة المحقق واحدالدهر فی الفضائل . وی مفسرو محدث و بعلوم عقلی و نقل
ذهبلغتنامه دهخداذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از