مشحذلغتنامه دهخدامشحذ. [ م ِ ح َ ] (ع اِ) فسان . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). سنگ گرای . ج ، مشاحذ. (مهذب الاسماء).پزلاع . (دهار). مِسَن ّ و آن را سنگ فسان نیز گویند
مشحطلغتنامه دهخدامشحط. [ م ِ ح َ ] (ع اِ) چوبکی که نزدیک درخت رز نهند تا بر زمین نیفتد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مشحملغتنامه دهخدامشحم . [ م ُ ش َح ْ ح ِ ] (ع ص ) پیه بسیارخورنده و پیه بسیاردارنده در خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیه بسیاردارنده در خانه . (از محیط المحیط) (از اقرب
افسانلغتنامه دهخداافسان . [ اَ ] (اِ) آهنی و سنگی را گویند که بدان کارد و شمشیر و مانند آن تیز کنند. (آنندراج ) (برهان ). سنگی که بدان کارد و شمشیر وجز آن تیز کنند. (ناظم الاطباء
رانندهلغتنامه دهخداراننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) که براند. که عمل راندن انجام دهد. || محرک . حرکت دهنده بجلو. فشاردهنده که به جلو برد. || که وسایط نقلیه و جز آن را از جایی بجا
مشحطلغتنامه دهخدامشحط. [ م ِ ح َ ] (ع اِ) چوبکی که نزدیک درخت رز نهند تا بر زمین نیفتد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).