لغتنامه دهخدا
مشتاة. [ م َ ] (ع اِ) مشتات . مشتا. (منتهی الارب ). خانه ٔ زمستانی . (مهذب الاسماء). سرماجای . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مَشتی ̍. (اقرب الموارد) : تا سخن به بحث نواحی خراسان رسید و از مربع و مصیف و مشتاة آن پرسید. (جهانگشای جوینی ).و پادشاه در