مشتهیلغتنامه دهخدامشتهی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) خواهش کننده و آرزومند. (غیاث ) (آنندراج ). آن که میخواهد چیزی را و آرزوی آن میکند. آن که دوست میدارد چیزی را. (ناظم الاطباء). مشتاق .
مشتهیلغتنامه دهخدامشتهی . [ م ُ ت َ ها ] (ع ص ، اِ) خواسته و مرغوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آرزو. مطلوب : این مگر باشد ز حب مشتهی اسقنی خمراً و قل لی انها. مولوی (مثنوی چ
مشتهیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنکه چیزی را میخواهد و آن را آرزو میکند؛ بااشتها؛ اشتهادار؛ دارای میلوشهوت.
مشتهیاتلغتنامه دهخدامشتهیات . [ م ُ ت َ هََ ] (ع اِ) اشیای مرغوب و آرزوداشته شده ها. (غیاث ) (آنندراج ). چیزهای خواسته شده و آرزوکرده شده و مرغوب . (ازناظم الاطباء) : و بفرمود تا ا
مشتهیاتلغتنامه دهخدامشتهیات . [ م ُ ت َ هََ ] (ع اِ) اشیای مرغوب و آرزوداشته شده ها. (غیاث ) (آنندراج ). چیزهای خواسته شده و آرزوکرده شده و مرغوب . (ازناظم الاطباء) : و بفرمود تا ا
درگهیلغتنامه دهخدادرگهی . [ دَ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به درگه . درگاهی .- مرکب درگهی ؛ اسب نوبتی . اسب تربیت شده و لایق سواری درباریان : شیخ کامل بود و طالب مشتهی مرد چابک بود و