مشتقاتلغتنامه دهخدامشتقات . [ م ُ ت َق ْ قا ] (ع اِ) ج ِ مشتق . و آن در عربی ده است : ماضی ، مضارع ، امر، اسم فاعل ، اسم مفعول ،صفت مشبهه ، اسم تفضیل ، اسم زمان ، اسم مکان ، اسم آ
مشتقات اسید باربیتوریک که بعنوان داروی مسکن وخواب اورتجویز میشوددیکشنری فارسی به عربیحامض البربتيورية
متقاتللغتنامه دهخدامتقاتل . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) کارزارکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || بهم کشتن نماینده . (از آنندراج )
مشتهاتلغتنامه دهخدامشتهات . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مشتهاة. نزد فقها زنی را گویند که سن او بحدی رسیده باشد که مردان را بدو رغبت افتد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از فرهنگ علوم نقلی ).
مشرقاتلغتنامه دهخدامشرقات . [ م ُ رِ ] (ع ص ، اِ) چیزهای روشن . || کنایه از ستارگان . (آنندراج ). و رجوع به مُشرق شود.
entwinesدیکشنری انگلیسی به فارسیمشتقات، بهم پیچیدن، بهم پیچاندن، بافتن، مثل طناب تابیدن، در اغوش گرفتن