مشبه بهلغتنامه دهخدامشبه به . [ م ُ ش َب ْب َ هُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) تشبیه کرده شده به او. (ناظم الاطباء). آن که یا آنچه که چیزی یا کسی را بدان تشبیه کنند. و رجوع به
مشبهñبهفرهنگ انتشارات معین(مُ شَ بَّ هُ نْ بِ) [ ع . ] (اِمر.) هرکس یا هر چیزی که کسی یا چیزی را به آن تشبیه کنند.
مشتبه بهدیکشنری عربی به فارسیبدگمان شدن از , ظنين بودن از , گمان کردن , شک داشتن , مظنون بودن , مظنون , موردشک
مشبوبةلغتنامه دهخدامشبوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ) آتش افروخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): نار مشبوبة؛ آتش افروخته . (ناظم الاطباء). || زنی که از سرانداز و موی حسن و
مشبهلغتنامه دهخدامشبه . [ م ُ ش َب ْ ب َه ْ ] (ع ص ) مثل . مانند. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مانندشده و شبیه شده و مانند. و مشبه به ، تشبیه کرده شده به ا
مشکین طنابلغتنامه دهخدامشکین طناب . [ م ُ / م ِ طَ ] (اِ مرکب ) مشبه به زلف . گیسوی مانند طناب سیاه . مشکین رسن : ای کرده غارت منزلم آتش زده آب و گلم زلف تو در حلق دلم مشکین طناب اندا
نایرهفرهنگ نامها(تلفظ: nāyere) (عربی) شعلهی آتش ، و معمولاً مشبه به هر چیز دارای شدت و نیرومندی ، مانند جنگ ، خشم و فتنه ؛ (در قدیم) (به مجاز) فتنه ، آشوب ؛ (در ادبیات، در قاف
زرشکوفهلغتنامه دهخدازرشکوفه . [ زَ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) به اضافت مشبه الی المشبه به . کنایه از ذات شکوفه . (آنندراج ).
نوبهارفرهنگ نامها(تلفظ: no(w)bahār) آغاز فصل بهار ؛ (در قدیم) سبزهی نو رسته ، گل و شکوفهی تازه روییده ؛ نو بهار (از سنسکریت) (در قدیم) به معنی معشوق یا زن زیبا ؛ ]در اصل نام م