مشبهلغتنامه دهخدامشبه . [ م ُ ش َب ْ ب َه ْ ] (ع ص ) مثل . مانند. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مانندشده و شبیه شده و مانند. و مشبه به ، تشبیه کرده شده به ا
مشبحلغتنامه دهخدامشبح . [ م ُ ش َب ْ ب َ ] (ع ص ) پوست بازکرده و خراشیده شده . || گلیم درشت و سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مشبه بهلغتنامه دهخدامشبه به . [ م ُ ش َب ْب َ هُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) تشبیه کرده شده به او. (ناظم الاطباء). آن که یا آنچه که چیزی یا کسی را بدان تشبیه کنند. و رجوع به
مشبهñبهفرهنگ انتشارات معین(مُ شَ بَّ هُ نْ بِ) [ ع . ] (اِمر.) هرکس یا هر چیزی که کسی یا چیزی را به آن تشبیه کنند.
مشبهاتلغتنامه دهخدامشبهات . [ م ُ ش َب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) امور مشبهات ؛ کارهای مشکل . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح منطق ) در منطق قضایایی که به آن معتقد میشویم برای آن که شبیه به بد
مشبه بهلغتنامه دهخدامشبه به . [ م ُ ش َب ْب َ هُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) تشبیه کرده شده به او. (ناظم الاطباء). آن که یا آنچه که چیزی یا کسی را بدان تشبیه کنند. و رجوع به
مشبهاتلغتنامه دهخدامشبهات . [ م ُ ش َب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) امور مشبهات ؛ کارهای مشکل . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح منطق ) در منطق قضایایی که به آن معتقد میشویم برای آن که شبیه به بد
مشبههلغتنامه دهخدامشبهه . [ م ُ ش َب ْب ِ هََ ] (اِخ ) جماعتی از متکلمین در تأویل آیات قرآنی و بیان صفات و ذات خداوندتعالی کلماتی استعمال کردند که از آن رایحه ٔ تشبیه و تجسیم اس
مشبهةلغتنامه دهخدامشبهة. [ م ُ ش َب ْ ب َ هََ ] (ع ص ) مشبهه . کارهای مشکل . (آنندراج ): امور مشبهة؛ کارهای مشکل . (ناظم الاطباء). || در معانی بیان ، تشبه شده .- صفت مشبهه . رجو
حروف مشبهةبالفعللغتنامه دهخداحروف مشبهةبالفعل . [ ح ُ ف ِ م ُ ش َب ْ ب َ هََ تُم ْ بِل ْ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عرب حرفهائی هستند که بر سر جمله ٔ مبتدا وخبر درآیند، پس