مشاطگیلغتنامه دهخدامشاطگی . [ م َش ْ شا طَ /طِ ] (حامص ) صنعت و شغل مشاطه . || آرایش عروس . (ناظم الاطباء). آراستن . شانه زدن : چهره ٔ خورشید و آنگه زحمت مشاطگی مرکب جمشید و آنگه
مادگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. ماده بودن، تانیثبودن، مونث بودن ≠ نرینگی ۲. اندام مادهگلوگیاه، عضوتولیدمثل گلوگیاه ۳. جادکمه، جاتکمه
زانو ته کردنلغتنامه دهخدازانو ته کردن . [ ت َهَْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به ادب نشستن . (آنندراج ) : چو زانوی مشاطگی ته کندسها ناز زیبائی مه کند.ظهوری (ازآنندراج ).
لعل پیکانیلغتنامه دهخدالعل پیکانی . [ ل َ ل ِ پ َ / پ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از لعل باشد که بر شکل و هیأت پیکان است . لعلی که آن را به شکل پیکان تراشیده باشند و زنان از آن
ماشطةلغتنامه دهخداماشطة. [ ش ِ طَ ] (ع ص ) زن شانه کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن شانه کننده و آرایش کننده ٔ عروس . (ناظم الاطباء). زنی که نیک شانه کند و شانه کردن حرفه ٔ
مقینةلغتنامه دهخدامقینة. [ م ُ ق َی ْ ی ِ ن َ ] (ع ص ) عروس آرای . (مهذب الاسماء). مشاطه ٔ عروس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشاطه . (ناظم الاطباء).زنی که مشاطگی کند. ماشطه . (یا